یگانه جونمیگانه جونم، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

یگانه عزیز مامان وبابا

افطاری در ده بالا

چهارشنبه 18/5/91 ده بالا افطاری دعوت عموی من بودیم.جای همگی خالی ازظهر رفتیم تا ساعت 10 شب هم بودیم.یگانه خانم اولش خیلی خوشش اومده بود بعد که همه مهمونا اومدن و شلوغ شد یه لحظه هم از من جدا نشد وهمش مثل بچه کوچولوها بغل من نشسته بود.     ...
17 آبان 1391

یگانه و هوس تولدبی موقع کردن

یگانه خانم دو شب پیش با عمو یاسر رفته بودن بیرون.از روبرو شیرینی فروشی رد می شدن به عموش گفته که برام کیک تولد بگیر.رفتن بگیرن فروشنده گفته این کیکها کسی سفارش داده .بالاخره به ٤ دونه شمع راضی شده واومده خونه وبرای خودش تولدبی موقع گرفت .لباس پوشد وشمع فوت کردو  کلی خوشحال بود.فردا شبش گفت مامان شمعها رو بیار تولد بگیریم.بهش گفتم مامان تولدت که دیشب گرفتیم.او هم جواب داد حالا میخوام پاتختی تولد بگیرم.من وباباش کلی از دستش خندیدیم .آخه فکر می کرد مثل عروسیه که فرداش پاتختی می گیرن . ...
3 آبان 1391
1